Wednesday, February 23, 2011

زنگ

تنها تو اتاقش نشسته بود و یه فیلم چینی، هنگ کنگی، شاید هم ژاپنی می دید.
صدای زنگ در رو شنید، شک کرد که صدا از فیلم باشه..
اما از جاش پا شد و لباسش رو مرتب کرد، چون فیلم رو در حالی می دید که دراز کشیده بود.
آرام به سمت در رفت، چراغ راهرو خاموش بود ، اما از باریکه راه پائین در نور رو می شد دید و سایه ای هم دیده می شد.
یعنی کی می تونست باشه؟
صدای خودش رو شنید: کیه؟
جواب از پشت در ناواضح اومد ... اما صدای یه دختر بود
کلید رو مثل عادت همیشگی چهار بار چرخوند و دستگیره در رو پیچوند .
سه تا دختر ، با قوطی های آبجوشون پشت در ایستاده بودند. با لباسهای خیلی معمولی، موهای نسبتا ژولیده و بدون آرایش.
«با لهجه اسپانیایی باز هم اسم دوستشون رو تکرار کردند و باز هم گفت که او اینجا نیست، «اصلا من خونه تنهام.
در رو بست و این بار چهار بار کلید رو بر عکس چرخوند.