Tuesday, January 29, 2013

این روزها...

 روزهای متمادی است -دارد به سال می رسد دیگر- که در فکرم،. روابطم را تحلیل می کنم، به ذره ذره ی وجود خودم فکر می کنم. جلوی بعضی نکات ستاره می زنم و بعضی هاشان را خط.
این همه روز و این همه حرف و واگویه منجر شد به حذف بعضی مکانها، بعضی آدمها و خیلی از حرف ها. روزهای زیادی نیست که دیگر می گویم خیلی خوبم و این شادی آور است. 
 شادی آور است که زندگیت را به دست بگیری، گاهی یقه اش را محکم بچسبی و بکشی اش به هر سو که تو می خواهی، فقط تو!
می خواهم روزهایم مال من باشند، اینطور زندگی بهتر پیش می رود، به میل من.
می خواهم از لحظه لحظه های بودن لذت ببرم. بزرگترین شانس زنده بودن شاید همین باشد.