دلم گرفته
کاش هیچ وقت قلم هم به دست نمی گرفتم
کاش سواد هم نمی داشتم
نه می آمدم و نه می رفتم
دلم گرقته
گاهی که فکر می کنم می بینم دلم به هیچ چیز خوش نیست
اصلا نمی تواند باشد
می خواهم فکر نکنم و باز می کنم
انگار راه فراری نیست از این دایره ی پوچِ بودن
و نیست
و نیست
و نیست
No comments:
Post a Comment